زخم باز شده

ساخت وبلاگ
از این روزام اگه بخوام بگم خس خس سینه از بین رفته و مقدار سرفه هامم خیلی کمتر شده اما همچنان گاهی میگیره و ول نمیزنه. لایف استایلم کلی تغییر کرده و بخاطر عروسی حسابی سالم خواری میکنم و آب زیاد میخورم، شب ها نهایتاً از 8/5 به بعد به جز آب و مایعات بدون قند هیچ چیز دیگه ای نمیخورم و به نظرم باعث شده بدنم تغییرات خوبی بکنه. البته که این روزی 9 ساعت پشت میز نشستنه کار خودش رو میکنه اما چند روزه که سعی میکنم با یوگا کردن کمی درد گردن و کمرمو تسکسن بدم و انقباضاتشو کم کنم. امروز روز یازدهمه رژیم صبحانه ی سیب پخته با عسل و پرک بادوم و نون جو بود و سه روز دیگه تموم میشه.فکر میکنم که باعث شده حال معده و روده هام خیلی بهتر بشه و حتی پوستمم حالش بهتر بشه. این نظری هست که سام هم نسبت به پوستم داره و حتی وقتی دعوامون میشه استرس میگیره که برای پوستم ضرر داشته باشه. Jاگه راجع به احساساتی که این روزها دارم بخوام صادق باشم باید بگم احساساتم خیلی سینوسی بالا پایین میشه. یه روز از خوشحالی و ذوق خوابم نمیبره و یه روز دیگه از استرس اینکه همه چی درست و خوب پیش بره مغزم درد میگیره و روز بعدش فکر اینو میکنم که آیا کار درستی بود که توی گرونی بخوایم این بریز بپاشا رو انجام بدیم!! خلاصه که مثل یه سیب که بندازی بالا هزار چرخ میخوره منم هی احساسات مختلفی رو تجربه میکنم.من فقط از یک چیز مطمئنم و اونم اینه که این کاری بوده که تمام عمر دلم میخواسته روزش برسه و انجامش بدم، بقیه احساساتم متغیره اما این ثابته و هربار که خودم رو توی لباس عروس تصور میکنم قند توی دلم آب میشه به معنای واقعی کلمه.از کارایی که کردیم اگه بخوام بگم:- کت شلوار دوماد خریداری شده اما هنوز تصمیم نهایی برای کفش و کمربند و کراوات گرفته نش زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 13:42

دنبال تگ دسته گل عروس میگردم، یه قاب عکس کوچولو که به دسته گلم آویزون کنم و توش عکس بابا و داداش که دیگه کنارم نیستن باشه. ای کاش میشد هممون با هم اون روز رو جشن میگرفتیم. میخوام این یاد رو ازشون توی مراسمم داشته باشم تا همیشه. تا الان فقط یه گلفروشی بوده که بهم گفته اگه بخوام برام انجام میده ولی دنبال یه راهی میگردم که خودم بتونم آماده ش کنم اگر بشه.پنج شنبه دوباره رفتیم شهر مورد نظر و هم سام یه کوچولو خرید انجام داد و کم و کسریای لباسشو خرید و هم دوباره رفتیم باغ تالارمون و اجرای گروه موسیقیمون رو از نزدیک دیدیم که خیلی هم خوب بود.چند روزی هست که با سم اوکی نیستم، در دوران P-M-S به سر میبرم و از همیشه حساس تر.. پنج شنبه گوشیشو برداشتم که یه عکسی که میخواستم به خواهرم نشون بدمو پیدا کنم، بهم گفت چی لازم داری؟ بگو چی میخوای و توی عکسام نگرد و من با همین حرف چنان بغضی کردمو زدم زیر گریه که تا ساعت ها سردرد داشتم. واقعاً درک کردن زن ها کار سختی نیست، کافیه بی تفاوت نباشید همین، هرچند که سام بود و همینم باعث شد تا الان با هم اهمی باشیم.هنوز برای دسته گل و ماشین عروس به نتیجه ای نرسیدم، ماشین خودمون مناسب ماشین عروس نیست و ازونطرفم دلم نمیخواد ماشین کسیو بگیریم و مثل خر تو گل گیر کردم با این افکار.از لحاظ رژیم و لاغری هم نتیجه تا اینجا مطلوب بوده ببینیم تا 19 روز دیگه به کجا میرسم. خیلی خیلی احساس سبکی و اعتماد به نفس بیشتری دارم. این دورانم بگذره و کمی دستمون باز و مسیرمون مشخص بشه بیفتم تو لباس و وسیله خریدن برای پوشیدن و بردن. مدت هاست اونجور که باید لباس نخریدم و این کاملاً در لباس پوشیدنم به چشم میاد. امیدوارم تو فاصله کمی بعد از مراسم همه چیز روی غلتک بیفته و از این بلاتک زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 13:42

ساعت 4 صبح با صدای رعد و برق، بارون و طوفان بیدار شدم. هنوز داره بارون میاد و خیلی جاها دچار آبگرفتگی شده اما نمیتونم نگم که چقدر این هوا و حس و حال رو دوست دارم. من عاشق پاییزم، عاشق بوی پاییز، عاشق آسمونش و حس عشقی که بهم میده.. دیروز با خواهری رفتیم و موهامونو بالیاژ کردیم و تا شب حسابی گیر بودیم. برنامه اینه که خیلی بیشتر به موهام برسم، یه سری محصولات کئون از ارایشگرم خریدم و اگه خدا بخواد این آخر هفته هم میرم برای ویتامینه کردن موهام و بعد از عروسی هم حتماً پروتئین تراپی میکنم چون موی دکلره شده صافش قشنگه و حسابی رسیدگی میخواد، پس به جای اینکه با سشوار کشیدن های مکرر پدر موهام، وقت و کت و کولم رو در بیارم حتماً میرم و پروتئین تراپی انجام میدم که صافی هم داشته باشه یکم.راستی تا روز عروسی فقط 11 روز مونده، تائید نهایی لباس عروسم مونده. تور عروسم هنوز بلاتکلیفه. به نظر من شلوار سام مشکل داره جوری که وایمیسته و امیدوارم ببره خیاطی دوباره و حلش کنه چون خیل یرو مخمه. Jموهامم حتماً سه روز قبل از عروسی میرم رنساژ تیره میکنم. وای کارتای ولکاممو نگفتم که طراحیشو دیدم و مثل ماه شدن. خیلی دوسشون دارم. البته هنوز چاپ شدش دستم نرسیده. اول قرار بود انگلیسی و مینیمال باشه بعد دیدم واقعاً مهمونام با متن فارسی بیشتر ارتباط برقرار میکنن و در نهایت یه متن صمیمانه فارسی با شعر : "ساقی به نور باده برافروز جام ما، مطرب بگو که کار جهان شد به نام ما" از حافظ بزرگ و دیزاین گل خوشکل روی همه میزا قرار میگیره.از صمیم قلبم میخوام که روز عروسی بارون نیاد و هوا خنک و عالی باشه تا بتونیم توی باغ برگزار کنیم همه برنامه هارو.دیگه اینکه دیشب سام تنهایی رفت و هدیه ساعت از طرف مامانمو خرید و من با اینکه دو زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 13:42

صدای خس خس سینه م رو میشنوم و هربار که به سرفه می افتم حس میکنم تمام دل و روده م الان میریزه بیرون و سردرد میشم. اینم از عوارض مریضی یک ماه اخیر بود که گذات قشنگ آبا از آسیاب بیفته بعد با یه ویروس جدید بزنه بیرون و خواب شب و نصف شبو ازم بگیره.مدت ها بود میخواستم بیام و از شوقم بنویسم، از ذوق انجام دادن مرحله به مرحله ی کاری که مدت ها بود دلم میخواست انجام بدم. از اینکه خوشحالم بدون در نظر گرفتن دیگران و اهمیت به نظر و مسخره کردن و باقی چرت و پرتاشون الان لباس عروسم رو انتخاب کردم، قرارداد تالار رو بستم و همه مهمونامم دعوت کردم.بلهههه.. بالاخره با تاخیر زیاد و البته بعد از یک سال و نیم زندگی مشترک دقیقاً یک ماه دیگه امروز عروسیمونه. جشنی که همیشه بهش فکر کردم براش ایده و ذوق داشتم و هربار به دلیلی به تعویق افتاد.خوشحالم و همزمان دچار دوگانگی و استرس هم هستم.باید بیام راجع به همه چی بنویسم، کاش وقت بشه و حس نوشتن باشه. + نوشته شده در چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:32 توسط لی لی  |  زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 18:25